نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

پدرها پدر بزرگها سیگار نکشید لطفا

مامانی این سیگار کشیدن بابا بزرگ هم معضلی شده جدا از بوی پیف پیف سیگار از ساعت ده که شما خوابیدی تا الان دو یا سه بار که رفتن تو کوچه شما از خواب پریدی الانم اینقدر گریه کردی که دلم برات کباب شد بزرگتر های مهربون تو رو خدا سیگار نکشید نی نی ها اذیت میشن ...
31 خرداد 1390

اینم یه قام قام دیگه

  مامانی این روزها از همه چیز بالا میری دستت رو به هرچی بتونی بگیری ازش بالا میری و می ایستی فینگیلی از من و بابایی بگیر تا در و درگاه و جای خونه سازی و کلید در میز تلوزیون و .... امشبم از این قام قامت رفتی بالا که مامانی برا اینکه دلت نشکنه گذاشت چند دقیقه ای توش بشینی و بازی کنی چون هنوز پاهای کوچیکت به زمین نمیرسه و می افتی مامانی ایشالله بزرگ تر بشی و باهاش بازی کنی   بوس بوس عزیزم       ...
30 خرداد 1390

قام قام جدید

  مامانی گلم چند وقت پیش که میخواستیم بریم ددر مامانی رفت از پشت پنجره اتاقت سبد پیکنیک روبیاره (ته اتاقت رو کمدهای خودمون رو چیدیم و پشتش رو انباری کردیم که پنجره اتاقت هم اونجاست )که رو میز رفته بودم که موقع اومدن به پایین پریدم که نتونستم تعدلم رو حفظ کنم افتادم رو روروئکت که دو تا از پایه هاش رو شکوندم و تشکش رو هم خراب کردم بعد این جریان هر وقت مینشستی تو روروئک تشکش میرفت لای پاهای کوچولوت و چند بار هم موقع دور زدن افتادی خلاصه به بابایی مهربونت گفتم و رفتیم برا شما یه قام قام جدید خریدیم مبارکت باشه گلم فیلم نگیر مامان کمربند نبستم الان باید تمام حقوق بابایی رو بدیم برا جریمه کمربند آخه از روی جریمه هاهم یارانه رو بردا...
30 خرداد 1390

اندر ماجراهای لالای نی نی

  سلام سلام روز پدر بر همه پدر ها و  آقایونی که در آینده پدر میشن مبارک     نازگلی امشب پدرمون رو درآوردی تا خوابیدی بعدم که خوابیدی با هزاران زحمت  در حدی که من و بابایی یه کمی غذا بخوریم به خدا مامانی از دیروز ظهر که ناهار خورده بودم تا الان که یک بعد از نیمه شب وقت نکردم غذا بخورم و هله هوله(بستنی ) خوردم وبعد  عمه اینا که از خونه بابا بزرگ حسن اومدن اینجا در کوچه رو باز گذاشته بودند که یه موتور از خدا بی خبر که اگه بدونم کیه میکشمش  یه گاز بلند داد و تو هول و ولا از خواب پریدی الهی بمیرم برات مامان کلی گریه کردی الانم بابا دید مامان خیلی عصبانی و خسته است داره شما رو تو گهواره لال...
30 خرداد 1390

کادوهای روز پدر

                نازگلی مامان امسال بابایی برای اولین بار از دخمل نازنینش کادو گرفت و کلی ذوق زد مبارک باشه بابایی نازگلی برا بابایی یه تیشرت سفید خیلی خوشگل پنبه ای گرفت فکر کنم مارک سارلی ترکیه مامانی هم یه شلوار لی سارلی برای بابایی خرید که ناقابله برا باباجون با عمه جون پول روی هم گذاشتیم و یه قهوه جوش ناقابل دونفره خریدیم برای آقاجونم یه جفت صندل خوشگل خریدیم که خیلی ناقابله و مبارکشون باشه کی میگه روز مرد زیر پیرهنی و جوراب ماکه ندیدیم   ...
30 خرداد 1390

عسل بانو و اولین شهر بازی

سلام فنچک مامانی قربون دختر ددری برم من دیشب بابایی ما رو برد ددر و شما همش تو ماشین دس دسی میکردی و شیطونی رسیدیم ددر و بابایی وسایل رو آورد و نشستیم شما همش تند تند و چهار دست و پا میرفتی و همه نی نی ها می اومدند پیشت و باهات بازی میکردند شما از خوشحالی ددر اومدنت نوش جونت بشه همه سوپت رو خوردی و شیطونی میکردی و بیسکوییت خورد میکردی و دوست داشتی با پوست تخمه بازی کنی بعد که شام خوردیم و چایی و اینا بابا گفت خوبه وسایل رو بذارم تو ماشین بریم یه چرخی بزنیم تو پارک و بریم که رفتیم دیدیم آخر پارک یه شهر بازی بزرگه و شما از صر و صدا ها و جیغ ها به مامانی بابایی چسبیدی و تکون نمیخوردی بعد که چرخ هامون رو زدیم اومدیم و شما از خستگی تو ماش...
30 خرداد 1390

حبه نبات و بافندگی

سلام عزیز مامان یکی یکدونه مامان قربونت بشه امروز داشتم بعد مدتها شال گردن بابا رو میبافتم و شما اومدی پیشم  یکم باهات بازی کردم بعد گذاشتمت زمین پیش خودم و مشغول بازی شدی و من مشغول بافتن که بعد چند دقیقه از اینکه ساکتی و صدا نمیکنی تعجب کردم نگاه کردم دیدم کلاف هامو باز کردی و تو هم تو هم کردیشونو با شادی مشغول بازی هستی میدونی چقدر وقت برد تا کلاف ها رو باز کردم نبات خانم الهی فدات بشم اگه بذاری بافتنی بابا رو تموم کنم میخوام برا خودت بافتنی کنم میدونی نبات جونم برا امسال زمستون یه کاپشن و یه سویشرت بافتنی و یه سویشرت پنبه ای داری نمیخوام چیز بزرگی برات ببافم تازه شاید بافتنی های پارسالت هم بهت بخوره ریزه میزه میخوام ی...
30 خرداد 1390

بازم خواب تبلیغاتی

  نازنین زهرا مامان خیلی به کرم های تیوپی فکر کنم میگن بهشون علاقه داری همش دنبال ضد آفتاب من و کرم پات هستی حتی باید بگیری دستت تا بخوابیمنم پایین همه کرم ها رو با قیچی گرد کردم که تیز نبلشه و اذیتت کنه مادر به قربونت بره ملوسک  اینم ورژن جدید خواب تبلیغاتیاونم با استتار صورتت که شناخته نشی    ...
30 خرداد 1390